از یاد رفته گان

وبی برای نسل جوان

از یاد رفته گان

وبی برای نسل جوان

ادامه مطالب قبلی

 

مىگوید: «به همان دلیل که یک سلسله غرایز مادى، ما را با این دنیا پیوند مىدهد، غرایز معنوى هم ما را با دنیاى دیگر پیوند مىدهد» (1) .

این مرد تعبیرات عجیبى دارد.گاهى مىگوید: «این فلسفههایى که بشر به وجود آورده(یعنى فلسفههاى ماوراى طبیعى)به منزله ترجمههایى است که انسان از زبان دیگرى انجام داده باشد» (2) .

یعنى اینهایى را که بشر خیال مىکند در مسائل ماوراى طبیعت با فکر و عقل خود بدان رسیده، اینها در واقع نداى دل خود اوست، قلب او و دل او با زبان دیگرى، با نور دیگرى، با روشنایى دیگرى آنها را دریافته و بعد با زبان عقل به آنها شکل فلسفى داده است.

آلکسیس کارل جراح و فیزیولوژیست معروف فرانسوى که بعدها مقیم امریکا شده، همان شخصى که کتاب انسان موجود ناشناخته را که بسیار جالب و عمیق است نوشته و یک بار هم برنده جایزه نوبل شده، راجع به حقیقت دعا کتابى دارد به نام نیایش که ترجمه هم شده است.او مىگوید: «دعا عالىترین حالت مذهبى در انسان است و حقیقت آن پرواز روح بشر است به سوى خدا» (3) .

هم او مىگوید: «در وجدان انسان شعله فروزانى است که گاه و بیگاه انسان را متوجه خطاهاى خویش مىکند، متوجه گمراهیها و کج فکرىهایش مىسازد.همین شعله فروزان است که انسان را از راه کجى که مىرود باز مىدارد» (4) .

..............................................................
1.دین و روان.
2.همان ماخذ.
3.نیایش، بخش اول.
4.نیایش.

 

او مىگوید:
«گاهى انسان در حالات معنوى خود جلال و ابهت آمرزش را احساس مىکند» (1) .

در این زمینه گفتهها زیاد است.اینها را براى این گفتم که اولا بدانید در میان خود منکرین دین، راجع به منشا دین و اینکه دین ناشى از چیست، آیا ناشى از ترس است، ناشى از جهل است، و یا از چیز دیگرى است، وحدت نظرى وجود ندارد و ثانیا بسیارى از دانشمندان معروف و مشهور جهان به فطرى و طبیعى بودن حس دینى نظر دادهاند و آن را جزء لا ینفک وجود بشر به شمار آوردهاند.

در اینجا بد نیست نظریه معروفترین دانشمند عصر ما را درباره حس دینى و مبنا و منشا آن نیز براى شما نقل کنم.اخیرا مجموعهاى منتشر شده است که حاوى یک سلسله نامه یا مقاله یا سخنرانى از فیزیسین و ریاضىدان معروف و بزرگ عصر ما آلبرت اینشتاین است.در این مجموعه فصلى دارد تحت عنوان «مذهب و علوم» .در اینجا اینشتاین نظر خود را درباره مذهب و وظیفهاى که علوم و هنرها در زمینه مذهب دارند بیان مىکند.این دانشمند مدعى است که احساسات موجود مذهب متفاوت است، علت گرایش به مذهب را در همه طبقات نمىتوان یکسان دانست.او مىگوید: «براى یک انسان ابتدائىترس - ترس از مرگ، ترس از گرسنگى، ترس از جانور وحشى، ترس از مرض - ایجاد کننده زمینه مذهبى است.فکر محدود و عدم رشد عقل انسان بدوى براى خود موجودات کم و بیش شبیهى مىسازد.این موجودات را با دست و فکر خود مىسازد و بعد از این آفریدن به این فکر مىافتد که چگونه از خشم آنها جلو بگیرد، چطور بر سر لطفشان بیاورد.این گونه مذهب را مذهب ترس باید نامید و خدایى که در این مذهب پرستیده مىشود خداى واقعى نیست، منجر به نوعى بتپرستى مىشود» (2) .

مىگوید: «خصیصه اجتماعى بشر نیز یکى از تبلورات مذهب است.یک فرد مىبیند پدر و

..............................................................
1.نیایش.
2.نقل از مجموعهاى از نامهها و مقالات آلبرت اینشتاین، فصل «مذهب و علوم» .

 

مادر، خویشان و رهبران و بزرگان مىمیرند، یک یک اطراف او را خالى مىگذارند، پس آرزوى هدایتشدن، دوست داشتن، محبوب بودن و اتکاء و امید داشتن به کسى، زمینه قبول عقیده به خدا را در او ایجاد مىکند» (1) .

به عقیده اینشتاین خدایى که ناشى از این احتیاج است نیز خداى واقعى نیست.صفاتى که براى او فرض مىشود همه صفات انسانى است.کتاب مذهبى یهودیان و همچنین انجیل اینچنین خدایى را معرفى مىکنند.این مذهب نسبت به مذاهب ترس یک درجه تکامل یافته است.آنگاه چنین مىگوید: «ولى فراموش نشود که در این بین عده قلیلى از افراد و اجتماعات یافت مىشوند که یک معنى واقعى از وجود خدا را وراى این اوهام دریافتهاند که واقعا داراى خصائص و مشخصات بسیار عالى و تفکرات عمیق و معقول بوده به هیچ وجه قابل قیاس با آن عمومیت عقیده نیستند» (2) .

مقصودش این است که گمان نرود در میان اجتماعاتى که آن دو نوع مذهب وجود داشته و دارد همه افراد فکرشان درباره خدا سطحى است، افرادى هم در همان جماعات یافت مىشوند که خدا را آنچنان که شایسته قدس و جلال او هست در نظر مىآورند و پرستش مىنمایند.آنگاه چنین مىگوید: «یک عقیده و مذهب ثالث، بدون استثناء در ذهن همه وجود دارد، گر چه با شکل خالص و یکدست در هیچکدام یافت نمىشود.من آن را «احساس مذهبى آفرینش یا وجود» مىنامم.بسیار مشکل است که این احساس را براى کسى که کاملا فاقد آن است توضیح دهم، بخصوص که در اینجا دیگر بحثى از آن خدا که به اشکال مختلفه تظاهر مىکند نیست.در این مذهب، فرد به کوچکى آمال و هدفهاى بشر و عظمت و جلالى که در ماوراى امور و پدیدهها در طبیعت و افکار تظاهر مىنماید پى مىبرد.او وجود خود را یک نوع زندان مىپندارد چنانکه مىخواهد از قفس تن پرواز کند و تمام هستى را یکباره به عنوان حقیقت واحد دریابد...» (3)

..............................................................
1.مجموعهاى از نامهها و مقالات آلبرت اینشتاین، فصل «مذهب و علوم» .
2 و 3.همان ماخذ.

 

شیعه باید این گونه باشد

کلید آسمان

علی

 

 

اللْهم و صل علی أولیائهم... المسلمین لأمرهم... المنتظرین أیامهم...

صحیفه سجادیه، دعا 47

در این فراز دو خصلت از خصلتهای شیعیان عنوان شده است که مختصری درباره آن توضیح می‌دهیم:

 1- تسلیم لأمرهم:

 اطاعت نمودن از دستورات ایشان و اعتراف به حقانیت ایشان در ظاهر و باطن نمودن و پذیرش سخن ایشان بدون آنکه در قلب یا زبان آن را انکار نماید.

بعضی از علما گفته‌اند تسلیم مرتبه‌ای فراتر از رضاست.

زیرا شخص راضی برای خود وجود و اراده‌ای تصور می‌کند و به آنچه از ایشان صادر گشته تنها رضایت دارد اگر چه با طبع و نظر  او مخالف باشد ولی کسیکه به مقام تسلیم رسیده است از این قضیه مبراست و فقط نظرش به سوی ایشان است.

با این مقدمه عرض می‌کنیم: یکی از اصول شریعت اسلام تسلیم شدن در برابر فرامین اهل بیت (علیهم السلام)  السلام است به هر آنچه که می‌آورند و از ایشان صادر می‌گردد

گرچه حکمت و دلیل آن برای مردم روشن نباشد زیرا خداوند متعال دارای اسرار و مصالحی است که برخی از آنها پوشیده است و کسی آنرا نمی‌داند جز خود خداوند و راسخان در علم.

پس بر هر مکلفی واجب است دستورات و فرامینی را که نمی‌داند انکار نکند و همانند بدعت گزاران اعتراض ننماید. بلکه شایسته است که سر تسلیم فرود آورند و به صحت آنچه از ایشان به طرق صحیح نقل شده است اعتراف و اذعان نمایند.

درباره تسلیم اخبار فراوانی ذکر شده تا آنجا که ثقة الاسلام کلینی (ره) در کافی بابی به عنوان باب تسلیم و فضل تسلیم شوندگان آورده است؛بعنوان مثال روایتی است که از امام صادق علیه السلام نقل شده است که حضرت فرمود:

اگر مردمی عبادت خداوند یکتا و بی شریک را نمایند و نماز به پا دارند و زکات خویش بپردازند  و حج به جای آورند و رمضان را روزه بدارند سپس درباره چیزی که خداوند آنرا خلق یا پیامبر آنرا تشریع نموده بگویند: آیا نمی‌بایست به گونه‌ای دیگر باشد؟ یا آنرا در دل خود احساس نمایند، به تحقیق مشرک گردیده اند. و آن گاه این آیه را تلاوت نمود:

فَلاَ وَرَبِّکَ لاَ یُؤْمِنُونَ حَتَّىَ یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لاَ یَجِدُواْ فِی أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُواْ تَسْلِیمًا

 نه ، سوگند به پروردگارت که ایمان نیاورند ، مگر آنکه در نزاعی که میان آنهاست تو را داور قرار دهند و از حکمی که تو می دهی هیچ ناخشنود نشوند و سراسر تسلیم آن گردند

سدیر می‌گوید از امام باقر (علیه السلام) پرسیدم: دوستان شما با یکدیگر اختلاف دارند و برخی از برخی دیگر دوری می‌جویند حضرت درجواب فرمودند: تو به آنها چه کار داری؟! مردم  به سه چیز تکلیف شده اند: شناخت امامان و تسلیم بودن در برابر آنچه می‌آورند و مراجعه به آنان در مواردی که اختلاف دارند.

شخص راضی برای خود وجود و اراده‌ای تصور می‌کند و به آنچه از ایشان صادر گشته تنها رضایت دارد اگر چه با طبع و نظر  او مخالف باشد ولی کسیکه به مقام تسلیم رسیده است از این قضیه مبراست و فقط نظرش به سوی ایشان است.

زید شحام نیز می‌گوید از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم: نزد ما شخصی است که به او کلیب می‌گویند و هر گاه چیزی از شما گفته شود می‌گوید: من تسلیمم و ما او را به کلیب تسلیم نام نهاده‌ایم. حضرت فرمود: با او مهربانی کنید. آنگاه گفت آیا می‌دانید تسلیم چیست؟ ما ساکت ماندیم و حضرت ادامه داد: تسلیم به خدا قسم همان اخبات (فروتنی و خشوع) است و خداوند می‌فرماید: الذین آمنوا و عملوا الصالحات و اخبتوا الی ربهم»

2- والمنتظرین ایامهم

انتظار در لغت به معنی درخواست درک امری در آینده است بطوریکه گویا نگاه می‌کند کی اتفاق می‌افتد. و همانند امید است با این تفاوت که رجا و امید فقط درباره امور خوش و خیر است ولی انتظار شامل امور خوب و بد می‌شود مانند آیه : قل فانتظروا انی معکم من المنتظرین

و مراد از ایام  ایشان، دولت و حکومت ایشان است و از آن با «ایام» یاد نموده است

چرا که آن ایام ظرف حکومت ایشان است مانند فرمایش خداوند متعال «و ایشان را با ایام الله یاد نما» و منظور از آن دوران صاحب الامر حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه) می باشد و اینکه این دوران را به تمام ائمه (علیهم السلام) اضافه نموده‌اند به این دلیل است که دولت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) دولت ائمه اطهار (علیهم السلام) است و خداوند هم در قرآن چنین فرموده است: «فقد آتینا آل ابراهیم الکتاب و الحکمة آتیناهم ملکا عظیما

ابن عباس فرموده است: ملک در آل ابراهیم ملک یوسف، داوود و سلیمان (علیهم السلام) است و این ملک را به همه نسبت داده است چرا که بزرگداشت عده‌ای بزرگداشت همه است.

علامه طبرسی  در تفسیر آیه « وعد الله الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فی الارض کما استخلف الذین من قبلهم و لیمکنن لهم دینهم الذی ارتضی لهم و لیبدلنهم من بعد خوفهم أمنا یعبدوننی لایشرکون بی شیئا» آورده است که از اهل بیت (علیهم السلام) روایت شده است که این آیه درباره حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه) است.

و امام سجاد (علیه السلام) نیز نقل شده است که حضرت این آیه را تلاوت نمود و گفت: به خدا قسم ایشان شیعیان ما هستند و خداوند با ایشان و  بدست یک نفر از ما که مهدی این امت است این کار را انجام می‌دهد و مهدی همان کسی است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره او گفته است که اگر از دنیا یک روز باقی مانده باشد خداوند آن روز را آن قدر طولانی می‌کند تا فردی از خاندان من که هم نام من است قیام کند و زمین را از عدل و داد پر کند همچنانکه از ظلم و ستم پر شده است.

گفته فروید

 

فروید گفت: دین نه ناشى از ترس است، نه از جهل است، نه عکس العمل در مقابل بىنظمىهاست و نه عاملى است در راه کسب امتیازات طبقاتى.او همان طورى که همه حوادث اجتماع را با غریزه جنسى تحلیل و توجیه مىکرد، خواست دین را هم از این راه توجیه کند و نتیجتا گفت: بشر در اجتماع از نظر جنسى محرومیتهایى پیدا مىکند که موجب مىشود غریزه عقب رانده شده و به شعور ناخودآگاه برود.وقتى که آنجا رفت قیود اجتماعى جلویش را مىگیرد که بیرون نیاید، اما در آن صورت این محرومیتها از راهها و به شکلهاى دیگرى بروز مىکند که یکى از آنها دین است.دین ریشهاش تمایل جنسى است و نه چیز دیگر.او همچنین مىگفت که ریشه اخلاق هم تمایلات جنسى است، علم هم ریشهاش جنسى است.

اگر از او مىپرسیدیم آیا به عقیده شما دین چه موقعى از میان مردم خواهد رفت؟ مىگفت: آزادى جنسى مطلق بدهید به طورى که هیچ محرومیت جنسى وجود نداشته باشد، در آن صورت دین هم وجود نخواهد داشت.اما طولى نکشید که فروید خودش هم از حرف خودش پشیمان شد.شاگردهایش نیز از او نپذیرفتند.در همین جاست که نظریه فطرى بودن دین و اینکه دین جزو نهاد بشر است پیدا مىشود.

نظریه فطرى بودن دین

در مورد فطرى بودن دین، دانشمندان زیادى نظر دادهاند.یکى از آنها روان شناس بسیار معروف جهانى و شاگرد فروید، یونگ است.او مىگفت اینکه آقاى فروید مىگوید دین از نهاد ناخودآگاه بشر تراوش مىکند درست است، ولى اینکه او خیال مىکند عناصر روان ناخودآگاه بشر منحصر به تمایلات جنسىاى که به شعور باطن گریختهاند مىباشد بىاساس است.انسان یک روان ناخودآگاه فطرى و طبیعى دارد.روان ناخودآگاه بشر بر خلاف ادعاى فروید صرفا انبارى که از شعور ظاهر در آن چیزهایى ریخته شده و پر شده باشد نیست.به عبارت دیگر شعور باطن هرگز به صورت یک ظرف خالى که فقط از شعور ظاهر چیزى بگریزد و آنجا رفته و آن را پر کند نیست.او مىگفت: فروید به قضیه «روان ناخودآگاه» خوب پى برده بود، اما بعدا به اشتباه خیال کرد که روان ناخودآگاه فقط از عناصر مطرود از شعور ظاهر

 

تشکیل مىگردد، خیر، روان ناخودآگاه جزء سرشت بشر است، عناصر رانده شده مىروند آنجا و به آن ملحق مىشوند، دین جزء امورى است که در روان ناخودآگاه بشر به طور فطرى و طبیعى وجود دارد.

روان شناس و فیلسوف معروف امریکایى «ویلیام جیمز» کتابى نوشته که خیال مىکنم به نام دین و روان چاپ شده.من چاپ شده آن را ندیدهام.در پنجیا شش سال پیش که یکى از دوستان آن را ترجمه کرده بود نسخه خطى ترجمه را آورد پیش من که ببینمش، ترجمهاش را آن وقتخواندم.در آن موقع هنوز اسمى روى کتاب نگذاشته بود، شنیدهام حالا چاپ شده.ویلیام جیمز روان شناسى تجربى را به سبک مخصوص خود ابداع کرده است و روى مسائل روانى - مذهبى سالها مطالعه کرده، سالها افراد را، بیماران و غیر بیماران را مورد تجربه و آزمایش قرار داده و روى ایشان مطالعه کرده است.این شخص در کتاب خود مىگوید: «درست است که سرچشمه بسیارى از امیال درونى ما امور مادى طبیعى است، ولى بسیارى از آنها هم از دنیایى ماوراى این دنیا سرچشمه مىگیرد» (۱)

او همچنین مىگوید: «دلیل اینکه اصولا بسیارى از کارهاى بشر با حسابهاى مادى جور در نمىآید همین است» (2) .

مىگوید: «من در هر امر «مذهبى» همیشه نوعى وقار و صمیمیت، وجد و لطف، محبت و ایثار مىبینم.حالات روانى - مذهبى خواصى دارد که آن خواص با هیچ حالت از حالات بشر تطبیق نمىکند.» (3)

..............................................................
1.دین و روان، ترجمه مهدى قائنى.
2.همان ماخذ.
3.دین و روان، ص 15.

 تاریخ درج مطلب بعدی ۵/۳/۸۶

نظریات درباره علل پیدایش دین

 

نظریات درباره علل پیدایش دین

 

راجع به اینکه دین چگونه در میان مردم پیدا شد و آیا از میان خواهد رفتیا نه، حرفها و فرضیهها آنقدر زیاد است که اگر بخواهیم همه آنها را برشماریم وقت زیادى مىگیرد، به اجمال برایتان عرض مىکنم: زمانى آمدند گفتند دین مولود ترس است، بشر از طبیعت مىترسیده، از صداى غرش رعد مىترسیده، از هیبت دریا مىترسیده، و نتیجه ترس سبب شده که فکر دین در سر مردم پیدا شود.یکى از حکماى قدیم روم به نام «لوکرتیوس» گفته است: «نخستین پدر خدایان ترس است» (1) . در زمان ما هم بوده و هستند کسانى که همین فرضیه قدیمى و کهنه را تایید مىکنند و مکرر در سخنان خود به عنوان یک فکر تازه آن را بازگو مىنمایند.

بعضى گفتند علت پیدایش دین جهل و نادانى بشر است، بشر مىخواسته حوادث جهان را تعلیل نماید و براى آنها علت ذکر کند و چون علتها را نمىشناخته است، علت ماوراء طبیعى براى حوادث فرض کرده است.

بعضى دیگر گفتهاند علت اینکه بشر به سوى دین گراییده علاقهاى است که به نظم و عدالت دارد، وقتى که در دنیا از طرف طبیعتیا اجتماع بىعدالتى مىبیند، براى اینکه تسکینى جهت آلام درونى خود پیدا کند دین را براى خویشتن مىسازد.

صاحبان فرضیههاى فوق گفتند: علم را توسعه بدهید، دین از میان مىرود.چنین فرض کردند که با توسعه علم، خود به خود دین از میان مىرود، عالم شدن مساوى است با بىدین شدن.

بعضى آمدند براى پیدایش دین یک علت دیگر فرض کردند و گفتند دین

..............................................................
1.درسهاى تاریخ، بخش دین و تاریخ/ص 56.

 

وسیلهاى است براى کسب امتیاز در جامعههاى طبقاتى.این فرضیه مارکسیستهاست.گفتند بشر در ابتدا زندگى اشتراکى داشته است، آن وقتى که زندگى ابتدائى و قبیلهاى بوده است، در آن زمان اساسا دینى وجود نداشته، به علل خاصى مالکیت پیدا مىشود، جامعه طبقاتى به وجود مىآید، فئودالیسم به وجود مىآید، بعد از فئودالیسم کاپیتالیسم پیدا مىشود، طبقه حاکم به وجود مىآید و طبقه محکوم، مظلوم و رنجبر و زحمتکش، بالاخره در جامعه فئودالیستى و کاپیتالیستى طبقه حاکمه براى اینکه منافع خود را حفظ کند دین را اختراع مىکند تا طبقه محکوم در مقابل او قیام نکند، دین وسیلهاى است، افسارى، پوزبندى است براى طبقه مظلوم و محکوم از طرف طبقه ظالم و حاکم.

صاحبان فرضیههاى دیگر گفتند علم چاره کننده دین است، اگر علم بیاید دین از میان مىرود.اما این فرضیه، یعنى فرضیه مارکسیستها علم را چاره کننده دین نمىداند.اینها بعد از اینکه دیدند علم آمد و دین باقى ماند و دیدند دانشمندان طراز اولى همچون پاستور و غیره در آستانه دین زانو زدند، گفتند خیر، علم چاره کننده دین نیست، دین اساسا مولود جهل نیست، مولود ترس هم نیست، مولود علاقه فطرى انسان به نظم و عدالت هم نیست، دین اختراع طبقه حاکمه در مقابل طبقه محکوم است، تا وقتى که جامعه طبقاتى وجود دارد و لو آنکه علم به عرش هم برسد باز دین هست، جامعه اشتراکى به وجود بیاورید، طبقات را از میان ببرید، طبقات را که از میان بردید دین هم خود به خود از میان خواهد رفت، دین یک ابزارى است، یک دامى است، یک شبکهاى است که طبقه حاکم نصب کرده است، وقتى خود آن طبقه از بین رفت ابزار کارش هم از میان مىرود، خلاصه اینکه مساوات کامل برقرار کنید، دین از میان خواهد رفت.

این فرضیه نیز نتوانست در دنیا براى خود جایى باز کند، زیرا از طرفى علما ثابت کردند دین از مالکیت قدیمتر است، در دوران اشتراکى اولى هم دین بوده است، در همان دوران اشتراک اولیه و پیش از پیدایش جامعههاى طبقاتى هم دین بوده است و پرستش وجود داشته، و از طرف دیگر این توجیه و تفسیر با واقعیت تاریخ تطبیق نمىکند و تاریخ دوران گذشته حتى خلاف این نظریه را نیز نشان مىدهد، دین همیشه از میان طبقات ضعیف و محکوم ظهور کرده است، رهبران دینى اشخاصى چون موسى بودهاند با گروهى زیر دست و بیچاره در مقابل قومى حاکم و مسلط یعنى فرعون و

 

فرعونیان.

وقتى پیغمبر اسلام ظهور کرد چه کسانى از او حمایت کردند؟متنفذین و پولدارها و رباخوارها؟آنها همانها هستند که پیغمبر اکرم علیه آنها قیام کرد.قرآن اینها را با کلمه «ملا» تعبیر مىکند، یعنى اشراف.اینها همه مخالف بودهاند.اینهایى که این طبقه را تشکیل مىدادند همان رهبران مخالفین آن حضرت بودند از قبیل ابو سفیان، ابو جهل، ولید بن مغیره.اینها همه از گردن کلفتان درجه اول عربستان بودهاند.

اما آنهایى که به عنوان یاران و گروندگان پیغمبر اکرم اسمشان را در تاریخ مىبینیم از قبیل عمار یاسر، ابوذر غفارى، سلمان پارسى، عبد الله بن مسعود و نظایر آنها جزو طبقات زیر دست و محکوم و مظلوم اجتماع بودهاند.

تقریبا در یک سال و نیم پیش که خروشچف هنوز سقوط نکرده بود، در روزنامههاى اطلاعات و کیهان خبرى را خواندم و اتفاقا همان وقت در سخنرانىاى که در تهران داشتم آن را نقل کردم و گفتم «بخوانید و تعجب کنید» .آن وقت «بن بلا» رئیس جمهور پیشین الجزایر هنوز بر سر کار بود.بن بلا گفته بود «وقتى خروشچف به الجزایر آمد من به او گفتم که اسلام مىتواند در شمال افریقا به عنوان نیروى محرک و نیروى انقلابى عظیمى به کار رود.خروشچف تصدیق کرد و گفت بله، یک نفر دیگر هم از تئوریسینهاى کمونیست که گویا از فرانسه یا ایتالیا به الجزایر آمده بود، او هم پذیرفته بود که اسلام در شمال افریقا مىتواند عامل تحرک اجتماع و عامل مبارزه با امپریالیسم بوده باشد» .من این را در مجلس آن شب نقل کرده و گفتم آقایان اینها همان کسانى هستند که تا پنجاه سال پیش مىگفتند دین افیون ملتهاست، اختراعى است که طبقه حاکم علیه طبقه محکوم کرده است، ولى حالا که اسلام را از نزدیک مىبینند و یک مسلمان انقلابى مثل «بن بلا» اسلام را براى آنها تشریح مىکند، تصدیق مىکنند که اسلام مىتواند محرک تاریخ باشد.

بنابراین، فرضیه فوق هم راجع به مبدا و منشا پیدایش دین منسوخ شد و از بین رفت.

فرضیهاى هم فروید آورد.این فرضیه را هم براى شما نقل مىکنم.از نقل این فرضیههاى گوناگون حداقل اینقدر مىتوانید استنباط کنید که در مغرب زمین در میان مخالفین دین، وحدت نظرى وجود ندارد، هر یک از مخالفین چیزى مخصوص به خود

 

گفته است.

تاریخ ارسال مطلب جدید در این این موضوع ۴/۳/۱۳۸۶