از یاد رفته گان

وبی برای نسل جوان

از یاد رفته گان

وبی برای نسل جوان

پیام حضرت امام خمینی (ره) به مناسبت آزادسازی خرمشهر

بسم الله الرحمن الرحیم

با تشکر از تلگرافاتی که در فتح خرمشهر به این‌جانب شده است، سپاس بی حد بر خداوند قادر که کشور اسلامی و رزمندگان متعهد و فداکار آن را مورد عنایت و حمایت خویش قرار داد و نصر بزرگ خود را نصیب ما فرمود. اینجانب با یقین به آن‌که ما «النصر الا من عندالله» از فرزندان اسلام و قوای سلحشور مسلح، که دست قدرت حق از آستین آنان بیرون آمد و کشور بقیه‌الله الاعظم _ ارواحنا لمقدمه الفداء _ را از چنگ گرگان آدمخوار که آلت‌هایی در دست ابرقدرتان خصوصا آمریکای جهانخوارند بیرون آورد و ندای «الله اکبر» را در خرمشهر عزیز طنین‌انداز کرد و پرچم پرافتخار «لا اله الا الله» را بر فراز آن شهر خرم _ که با دست پلید خیانتکاران قرن به خون کشیده شده و «خونین شهر» نام گرفت _ [بیافراشت] تشکر می‌کنم. و آنان فوق تشکر امثال من هستند. آنان به یقین مورد تقدیر ناجی بشریت و برپاکننده‌ی عدل الهی در سراسر گیتی _ روحی لتراب مقدمه الفداء _ می‌باشند. آنان به آرم ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی مفتخرند.

مبارک باد و هزاران بار مبارک باد بر شما عزیزان و نور چشمان اسلام این فتح و نصر عظیم که با توفیق الهی و ضایعات کم و غنایم بی‌پایان و هزاران اسیر گمراه و مقتولین و آسیب‌دیدگان بدبخت که با فریب و فشار صدام تکریتی، این ابرجنایتکار دهر، به تباهی کشیده شده‌اند، سرافرازانه برای اسلام و میهن عزیز افتخار ابدی به هدیه آورد. و مبارک باد بر فرماندهان قدرتمند که فرماندهان چنین فداکارانی هستند که ستاره‌ی درخشنده‌ی پیروزی‌های آنان بر تارک تاریخ تا نفخ صور نورافشانی خواهد کرد. و مبارک باد بر ملت عظیم‌الشأن ایران اینچنین فرزندان سلحشور و جان برکفی که نام آنان و کشورشان را جاویدان کردند. و مبارک باد بر اسلام بزرگ این متابعانی که در دو جبهه‌ی جنگ با دشمن باطنی و دشمنان ظاهری پیروزمندانه و سرافراز امتحان خویش را دادند و برای اسلام سرافرازی آفریدند.

و هان ای فرزندان قرآن کریم و نیروهای ارتش و سپاهی و بسیج و ژاندارمری و شهربانی و کمیته‌ها و عشایر و نیروهای مردمی داوطلب و ملت عزیز، هوشیار باشید که پیروزی‌ها هرچند عظیم و حیرت‌انگیز است شما را از یاد خداوند که نصر و فتح در دست اوست غافل نکند و غرور و فتح شما را به خود جلب نکند؛ که این آفتی بزرگ و دامی خطرناک است که با وسوسه‌ی شیطان به سراغ آدم می‌آید و برای اولاد آدم تباهی می‌آورد. و من با آنکه به همه‌ی شما اطمینان تعهد به اسلام دارم، لکن از تذکر، که برای مومنان نفع دارد، باید غفلت نکنم؛ چنان‌چه از نصیحت به حکومت‌های همجوار و منطقه دریغ ندارم. و آنان می‌دانند امروز با فتح خرمشهر مظلوم، دولت و ملت پیروزمند ما از موضع قدرت سخن می‌گوید. و من به پیروی از آنان به شما اطمینان می‌دهم که اگر از اطاعت بی چون و چرای آمریکا و بستگان آن دست بردارید و با ما به حکم اسلام و قرآن کریم رفتار کنید، از ما جز خیر و پشتیبانی نخواهید دید. و شما بدانید آن‌قدر که ابرقدرت‌ها از صدام، این نوکر چشم و گوش بسته، پشتیبانی کردند از شماها که قدرت‌های کوچک و حکومت‌های ضعیف هستید پشتیبانی نمی‌کنند. و شما عاقبت این جنایتکار و هم‌قطار جنایتکارش شاه مخلوع را به عیان دیده‌اید. قدرت‌های بزرگ بیش از آن‌چه از شما استفاده نمایند از شما طرفداری نمی‌کنند. و شماها را برای منافع خویش به هلاکت می‌کشند. و من نصیحت برادرانه به شما می‌کنم که کاری نکنید که قرآن کریم برای برخورد با شما تکلیف نماید و ما به حکم خدا با شما رفتار کنیم. و یقین بدانید که امثال حسنی مبارک مصری و حسین اردنی و دیگر هم جنایتکاران آنان برای شما نفعی ندارند و دین و دنیای شما را تباه می‌کنند. و اگر با نشست‌های خود بخواهید طرح کمپ دیوید یا فهد را که مرده‌اند، زنده کنید؛ که ما خطر بزرگ برای کشورهای اسلامی خصوصا حرمین شریفین می‌دانیم، اسلام به ما اجازه‌ی سکوت نمی‌دهد و این‌جانب در پیشگاه مقدس خداوند تکلیف الهی خود را ادا نمودم. اکنون دست تضرع و دعا به سوی خالق یکتا بلند کرده و به قوای مسلح اسلام و فداکاران قرآن کریم و میهن عزیز ایران دعا می‌کنم، و سلامت و سعادت و پیروزی آنان را خواستار هستم.

سلام و درود بی‌پایان بر فرماندهان متعهد قوای مسلح و بر رزمندگان فداکار و بر ملت دلیر ایران عزیز و سرشار از شادی‌ها. والسلام علی عبادالله الصالحین.

روح‌الله الموسوی الخمینی

منبع: صحیفه امام خمینی (ره)


 حضرت امام خمینی (ره) سوم خرداد 1361 مصادف با 30 رجب 1402 این پیام  را  خطاب به ملت ایران صادر فرمودند.

"طرف حساب پرستار فقط خداست."

پرستاران، خادمان بی‌منت و فرشتگان سپیدپوش جامعه هستند که لباس خدایی بر تن دارند، آنان حمایت و پشتیبانی جامعه را می‌جویند و خواهان ارج نهادن جامعه به جایگاه واقعی خویشند، همچنان که مقام معظم رهبری می فرمایند: "طرف حساب پرستار فقط خداست."

همزمان با روز ولادت شیر زن واقعه کربلا که توانست با پیام رسانی، شایستگی زنان را در تاریخ به منصه‌ ظهور رسانده و ضامن بقای اسلام باشد و از بازماندگان حادثه‌ تلخ عاشورا مراقبت و پرستاری کند، روز پرستار نامیده شده‌ است. در کشور ما نیز پرستاران، در طول هشت سال دفاع مقدس، برغم کمبودها و مشکلات، خالصانه و بی‌ریا در جهت بهبود وضعیت بیماران تلاش کردند و غالبا به جای این که در آغوش گرم خانواده به ‌سر ببرند، بر بالین مجروحان جنگی حاضر شده و از آنان مراقبت کردند و در این راه مشقتهای بسیاری را متحمل شدند.

  پیدایش پرستاری

آنگاه که رنج و درد بر کالبد انسان حمله ور گشت و سلامت وی را پایان داد، پرستاری به وجود آمد؛‌ یعنی از زمان پیدایش بشر،‌ این حرفه مقدس بر عرصه گیتی نمایان شده است. در مسیر تاریخ، پرستاری  همپای پزشکی در خدمت انسان ها بوده است و به تدریج، این دو در قالب علم پیشرفت نموده اند و در زمان های بحرانی، مانند حوادث طبیعی و جنگ ها، خدمات شایان توجهی انجام داده اند.

  پرستاری در اسلام

پرستاری از مجروحان و کمک به ناتوانان، در فطرت و نهاد هر انسانی وجود دارد که حاکی از اهمیت آن در زندگی اجتماعی است. سیره رهبران الهی نیز همواره بر این بوده که در میدان انجام کارهای پسندیده، گوی سبقت را از همه انسان ها بربایند و انسان کامل عصر خویش و الگو برای آیندگان باشند تا بدین ترتیب، بزرگ ترین مشوق انسان ها در عمل به نیکی ها گردند. یکی از کارهای نیک ،« پرستاری» از بیماران است و رهبران الهی نیز بدان همت می گماردند.

  نُسَیبه، پرستار با ارزش

تاکید اسلام بر بزرگداشت کار پرستاری و سفارش به انجام آن، باعث شده بود که بسیاری از اصحاب رسول خدا اعم از زن و مرد، به این کار اهتمام ورزند.«نسیبه» یکی از زنان صدراسلام است که با پیامبر (ص) بیعت نمود. وی بیشتر روزها روزه دار بود و از عبادت خداوند غفلت نمی ورزید. این زن شجاع و با شهامت،‌ در جنگ های احد،‌ حنین، ‌حدیبه و یمامه شرکت داشت و همواره مشکی بر دوش می کشید و خورجینی نیز در برداشت و هر جا تشنه ای می یافت و یا ناله مجروحی را می شنید، ‌بی درنگ بر بالینش حاضر می شد. وظیفه او، ‌رساندن آب به سربازان و نیز مداوای زخمیان بود.

  حضرت زینب (س) پرستار نهضت و انقلاب حسینى

حضرت زینب (س) در سال پنجم هجری از مادری چون فاطمه زهرا (س) متولد شد و در دامان ایشان، پیامبر اسلام (ص) و حضرت علی (ع) پرورش یافت. یکی از سیره های عملی زندگی این بانوی الهی، پرستاری و دست گیری از حال بیماران و درماندگان بود. اتفاقات سختی که در طول حیات سراسر مرارت بار ایشان رخ داد؛ همچون بیماری مادر بزرگوارشان، ضربت خوردن پدر، مسمومیت برادر و بالاخره حادثه بزرگ کربلا، زینب را به عنوان الگوی پرستاران معرفی کرد و سالروز ولادتش، به عنوان روز پرستار برگزیده شد.

پرستار بزرگ صحرای کربلا، در آن روز سخت، وظایف سنگینی به عهده داشت: تقویت روحیه مجروحان و خانواده شهیدان، رسیدگی به بازماندگان و کمک به اطفال. هم چنین ایشان به مراقبت از حضرت سجاد (ع) نیز که در بیماری شدید به سر می برد، مشغول بود.

حیف است زینب سلام الله علیها را تنها پرستار بیمار بخوانند زیرا پرستارى از بیمار یکى از کوچک‏ترین مسؤولیت ‏هاى حضرت زینب سلام الله علیها بود، و هر چند پرستارى وظیفه سنگین و ارزشمندى است و پرستار متعهد باید با صبر و حوصله، تحمل هر نوع ناملایمات براى انجام خدمتش ‏بنماید و چنین کارى از عهده هر کس برنمى‏آید ولى با این حال ‏مقام زینب کبرى سلام الله علیها، آن‏قدر والا و عظیم است که او را پرستار نهضت و انقلاب حسینى باید بنامیم، زیرا این پرستارى به مراتب مهم‏تر و سرنوشت‏ سازتر از پرستارى بیمار بود. زینب نقش نگهدارى از قیام خون بار حسینى را بر عهده داشت که ‏قطعا اگر او این بار را بر دوش نمى‏گرفت، خون سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین صلوات الله علیه پایمال مى‏شد و بسیار دشوار بود که نهضت ابى عبد الله علیه السلام به مردم‏ اعلام و ابلاغ گردد و شاید بدون اسارت خاندان رسول الله وپیش‏تازى عقیله بنى هاشمى علیها السلام در رسوا نمودن هیئت‏ حاکم، و تبلیغ او از انگیزه قیام برادرش، یزیدیان به هدف پلید خود نائل مى‏آمدند و نام رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم را نه تنها از مناره‏ هاى مساجد بلکه از تاریخ، پاک و محو می ‏کردند و این بود نیت ‏شوم آنان.

حضرت زینب علیها السلام با مجاهدت و قیام شجاعانه خویش در برابر زورگویان و هم‏چنین فریب ‏خوردگان زمانش، آن چنان از قیام امام حسین علیه السلام دفاع کرد که ‏تا قیام رستاخیز، همانند او نه در مردان و نه در زنان، وجود ندارد و این نام جاودان و مقدس براى همیشه با عظمت ‏باید برده شود.

عقیله بنی هاشم علیها السلام در پس آن مصیبت ‏بزرگى که «تصغر عندها المصائب‏» آن چنان ‏بار سنگین پرچم ولایت را بر دوش گرفت و در برابر کفر و زندقه‏ ایستاد و سخنرانى کرد و خطابه خواند و مردم را بیدار کرد و حرکت را در مردگان آغاز نمود که از آن جا حرکت توابین و دیگر حرکت‏هاى اسلامى آغاز شد و تا امروز و فردا و فرداها، آثار این ‏حرکت عظیم زینبى، هویدا است و به برکت این بانوى بزرگوار و قیام مبارکش، هم‏چنان بیرق‏هاى خونین عاشورا به نشانه روز انتقام مظلوم از ظالم، در سراسر جهان افراشته مى‏شود زیرا زینب کبرى سلام الله علیها بود که پیام ‏خونین حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام را به تمام نسل‏ها و عصرها رساند.

مطالبی چند در رابطه با فردوسی

کودکی فردوسی و شکل گیری شاهنامه

فردوسی در طبران طوس به سال 329 هجری بدنیا آمد. پدرش از دهقانان طوس بود و در آن ولایت مکنتی داشت. از احوال او در عهد کودکی و جوانی اطلاع درستی نداریم؛ اینقدر معلوم است که در جوانی از برکت درآمد املاک پدر بکسی محتاج نبوده است؛ اما اندک اندک آن اموال را از دست داده و به تهیدستی افتاده است. همانطور که گفته شد وی دوران کودکی و جوانی را در خانواده ای که همه دهقان و ایرانی پاک نژاد بودند؛ در فضایی سرسبز و آرام به تحصیل علم و ادب گذراند. علاقه او به داستان های کهن باعث می شد تا گهگاه طبع خود را در سرودن تاریخ ایران قدیم آزمایش کند اما در آن زمان هیچ کس باور نمی کرد که این سروده های پراکنده ادامه یابد و به یک اثر عظیم حماسی به نام «شاهنامه» تبدیل شود.


شاهنامه سرایی

در عهد سامانیان در قرن چهارهم هجری، جمع آوری و تألیف سرگذشت پادشاهان قدیم ایران رونق به سزایی یافت. این کتاب ها که به شاهنامه معروف بودند به نثر نوشته شده بود و پیش از آن که از میان بروند، منبع و مأخذ برخی از کتاب های منثور و منظوم تاریخی در زبان فارسی و عربی قرار گرفت. جامع ترین آنها شاهنامه منثور ابومنصوری نام داشت که به فرمان «ابومنصور محمدبن عبدالرزاق» حاکم طوس، در حدود سال 346ه.ق به دست جمعی از مورخان و نویسندگان جمع آوری و تدوین گردید. این کتاب، مأخد مهم فردوسی در نظم شاهنامه است.

دقیقی، اولین شاهنامه سرا

پیش از آن که فردوسی، به شاهنامه سرایی بپردازد، «دقیقی» که از شاعران بزرگ و همسال فردوسی است به نظم شاهنامه روی آورده بود. وی تنها هزار بیت از داستان گشتاسب و ارجاسب تورانی را سروده بود که در سن کمتر از چهل سالگی به دست غلامش کشته شد. فردوسی علت قتل او را «خوی بد» یاد می کند و چینن می گوید:

جوانیش را خوی بد یار بود
همه ساله تا بد به پیکار بود

بدان خوی بد جان شیرین بداد
نبود از جهان دلش یک روز شاد

یکایک از او بخت برگشته شد
به دست یکی بنده بر کشته شد

منابع شاهنامه

پس از قتل دقیقی، دوستان فردوسی که قوت طبع شاعری او را پیش از این آزموده بودند نزد وی آمده و او را به ادامه کار تشویق کردند؛ اما وی منبع و مأخذی در اختیار نداشت که بتواند از روی آن به نظم شاهنامه بپردازد؛ از این رو این شاعر خستگی ناپذیر و سخت کوش برای تهیه این منابع به شهرهای بخارا، مرو، بلخ و هرات سفر کرده و با یک تحقیق میدانی و گسترده، داستان های باستان را از سینه پیران جهان دیده بیرون کشید و آن ر ا به نسل های پیش ازخود تقدیم کرد.

بپرسیدم از هر کسی بی شمار
نترسیدم از گردش روزگار

و این در حالی بود که آتش جنگ همه جا شعله ور و راه ها پر خطر بود.

زمانه سرای پر از جنگ بود
به جویندگان بر جهان تنگ بود.

نگرانی فردوسی

بزرگ ترین لذت بزرگان علم و ادب زمانی است که بتوانند نتیجه تلاشهای علمی و ادبی خود را ببیند و آثاری گران سنگ و ارزشمند از خود به یادگار گذارند. همچنین بزرگ ترین نگرانی آنان هنگامی است که موانع و مشکلاتی خواسته یا ناخواسته در این راه پیش آید و نتوانند کار بزرگی را که آغاز کرده اند به پایان برند. فردوسی نیز چنین بود. او همیشه این نگرانی و دغدعه خاطر را داشت که مبادا او هم همانند دقیقی که چهل سالگی از دنیا رفت با مرگی نا به هنگام روبه رو شود و نتواند کار بزرگی را که با عشق و علاقه آغاز کرده به فرجام رساند؛ از این رو از خداوند می خواست که آن قدر زنده بماند که بتواند شاهنامه را که خود آن را «نامه شهر یاران پیش» نامیده بود به نظم درآورد.

همی خواهم از دادگر یک خدای
که چندان بمانم به گیتی به جای

که این نامه شهر یاران پیش
بپیوندم از خوب گفتار خویش

دعای او متسجاب شد و در سن 71 سالگی، شاهنامه را به پایان رساند و در سن 82 سالگی نیز جهان فانی را وداع گفت.


حامی قدرشناس

اگر چه فردوسی در خانواده ای به دنیا آمد که به قول نظامی عروضی صاحب آب و زمین بودند و او بدین سبب از امثال خود بی نیاز بود؛ اما هر چه داشت همه را در راه تدوین شاهنامه خرج کرد و خود گرفتار فقر و تهیدستی گردید. در این زمان یکی از امرای قدرشناس طوس او را از نگرانی معاش و اندوه فقر رهایی بخشید و تحت حمایت خود قرار داد؛ اما دیری نپایید که این حامی قدرشناس به وضع نامعلومی ناپدید شد. بعد از آن بود که دیگر فردوسی روی آسایش ندید و فقر، سایه سیاه و سنگین خود را تا پایان عمر بر سر راه او انداخت.

الا ای برآورده چرخ بلند
چه داری به پیری مرا مستمند

چو بودم جوان برترم داشتی
به پیری مرا خوار بگذاشتی


رنج سی ساله

«هرچه زودتر برآید؛ دیر نپاید».
این سخن از سعدی شیرازی است یعنی چیزی که با شتاب انجام یابد ماندگار نمی ماند. بعضی از شاعران و نویسندگان که بی تأمل و اندیشه، سخن می سر ایند و به قدری آثارشان بی پایه و بی مایه است که به قول نظامی عروضی «پیش از خداوند خود بمیرد» اما فردوسی این شاعر توانمند ایران، از کسانی بود که عشق و تلاش را به هم آمیخت و با فقر و تنگدستی در آویخت و سی سال رنج برد و دود چراغ خورد تا توانست اثری پایدار و ماندگار از خود به یادگار گذارد.

بسی رنج بردم در این سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی

نمیرم از این پس که من زنده ام
که تخم سخن را پراکنده ام


فردوسی در سن کهولت نیز خود را بازنشسته نپنداشت و هستی خود را در این راه گذاشت و تا دستانش توان نوشتن داشت قلم را کنار ننهاد و حاصل رنج سی ساله خود را در سال 400 هجری و در سن 71 سالگی به جامعه ادبی وهنری ایران زمین تقدیم کرد تا در سن 82 سالگی نیز به پیرایش و آرایش آن پرداخت.

دربار سلطان محمود

فردوسی پس از تکمیل شاهنامه و بازنگری در آن، تصمیم گرفت آن را به سلطان محمود غزنوی تقدیم کند، تا با پاداشی که از این راه می ستاند هم خود را از فقر و تهدیدستی برهاند و هم کتاب را از گزند حوادث مصون دارد. وی بدین منظور از طوس به غزنین آمد، و به دربار محمود بار یافت، اما بر خلاف انتظار، مورد بی مهری سلطان قرار گرفت. فردوسی خشم آلود از کاخ بیرون شتافت و به گرمابه رفت و همه درهم هایی را که دریافت کرده بود بین کارکنان حمام تقسیم کرد و شبانه به هرات گریخت. فردوسی مدت ها به هجو سلطان محمود پرداخت و در مذمت او شعر سرود.

علت بی توجهی سلطان محمود به فرودوسی

درباره این که چرا سلطان محمود به فردوسی بی اعتنایی کرد گفته اند: فردوسی از پیروان اهل بیت بود و سلطان محمود را با شیعیان میانه ای نبود. نظامی عروضی می گوید: سلطان محمود مردی متعصب بود و اطرافیان وی که با فردوسی دشمن می داشتند به سلطان گفتند که او مردی رافضی (شیعه) است و این بیت هار ا دلیل رفض (و شیعه بودن) اوست.

خردمند گیتی چو دریا نهاد
برانگیخته موج از او تندباد

چو هفتاد کشتی در و ساخته
همه بادبان ها برافراخته

میانه یکی خوب کشتی عروس
برآراسته همچو چشم خروس

پیمبر بدو اندرون با علی
همه اهل بیت نبی و وصی

اگر خلد خواهی به دیگر سرای
به نزد نبی و وصی گیر جای

گرت زین بد آید گناه من است؟
چنین دان و این راه، راه من است

بر این زادم و هم بر این بگذرم
یقین دان که خاک پی حیدرم

حب علی(ع)

فردوسی، ازدوستان خاندان اهل بیت عصمت و طهارت و شیفته مقام حضرت علی (ع) بوده است. این معنا در اشعار بسیاری از فرودسی تجلی یافته است.

مرا غمز کردند کان بد سخن
به مهر نبی و علی شد کهن

هر آن کس که در دلش بغض علی است
از او خوارتر درجهان گو که کیست

منم بنده هر دو تا رستخیز
اگر شه کند پیکرم ریز ریز

من از مهر این هر دو شه نگذرم
اگر تیغ شه بگذرد ازسرم

من بنده اهل بیت نبی
ستاینده خاک پای وصی

نترسم که دارم ز روشن دلی
به دل مهر جان نبی و علی

چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی
خداوند امر و خداوند نهی

که من شهر علمم و علی ام در است
درست این سخن گفت پیغمبر است

فردوسی، شاعری آزاده

یکی از دلایلی که فردوسی مورد بی مهری سلطان محمود قرار گرفت این بود که او شاعر درباری نبود. سلطان محمود انتظار داشت که او هم مانند دیگر شاعران، جیره خوار درگاه او باشد و جز به ستایش او به کاردیگری نپردازد. او انتظار داشت که فردوسی هم همانند فرخی، عنصری و عسجدی در مدح او قصیده ها بسراید و زندگانی او را به نظم درآورد، اما فردوسی نه تنها شاعر مدیحه سرای مزدبگیر نبود بلکه به عکس گاه بیت هایی گفته بود که به سلطان محمود کنایه می زد. از جمله از زبان «رستم فرخزاد» قرن او را که قرن چهارم هجری است این گونه پیش بینی کرده بود:

بداندیش گردد پدر بر پسر
پسر بر پدر همچنین چاره گر

بر این سالیان چارصد بگذرد
کزین تخمه گیتی کسی نسپرد

شود بنده بی هنر شهریار
نژاد و بزرگی نیاید به کار

زیان کسان از پی سود خویش
بجویند و دین اندر آرند پیش

بریزند خون از پی خواسته
شود روزگار مهان کاسته

وفات فردوسی

سلطان محمود غرنوی، ابتدا فردوسی را مورد بی مهری قرار داد و دل او را ر نجاند، اما سال ها بعد درصدد برآمد ازاین شاعر دل شکسته دل جویی کند؛ از این رو هدایایی فراهم کرد و گفت: با شتر سلطانی به طوس برند و از او عذر خواهند؛ اما اقبال با این شاعر همراه نبود. نظامی عروضی گوید: هدایای سلطان به سلامت به شهر «طبران» رسید، وقتی شتر از دروازه «رودبار» وارد می شد، جنازه فردوسی از دروازه «رزان» بیرون می رفت. گویند از فردوسی دختری ماند سخت بزرگوار، خواستند هدایای سلطان را بدو سپارند، قبول نکرد و گفت بدان محتاج نیستم. فردوسی پس از 82 سال زندگی شرافتمندانه و افتخار آمیز در سال 411ه. ق غریبانه وفات یافت و دخترش عزت و بلند طبعی او را کامل کرد و این چنان مقتدرانه از هدایای مادی سلطانی چشم پوشید و افتخاری بر افتخارات پدر افزود.

کاخ بلند فردوسی

وقتی خبر مرگ فردوسی و رد هدایای او توسط دخترش به گوش سلطان محمود غزنوی رسید، دستور داد تا با آن هدایا کاروان سرا و آب انباری در بین راه نیشابور و مرو بنا کند. امروز پس از گذشت هزار سال که از مرگ فردوسی می گذرد نه از کاروان سرا اثری است و نه از «سلطان سرا»؛ نه از کاخ نشانی است و نه از کاخ نشین؛ اما کاخی که فردوسی بنا کرد نه تنها با گذشت روزگاران ویران نگردید بلکه بر آبادی و استحکام آن افزوده گشت.

صلاح کار کجا و من خراب کجا
ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا

فردوسی خود در شاهنامه آورده است:

بناهای آباد گردد خراب
ز باران و از تابش آفتاب

پی افکندم از نظم کاخی بلند
که از باد و باران نیابد گزند

بر این نامه بر سال ها بگذرد
بخواند همی هر که دارد خرد

نمیرم از این پس که من زنده ام
که تخم سخن را پراکنده ام

شاهنامه و سخنان امام حسین (ع)

از داستان های بسیار آموزنده و خواندنی شاهنامه، داستان رستم و اسنفدیار است. قسمت هایی از این داستان، یادآور سخنان سرور آزادگان و سالار شهیدان حسین بن علی (ع) است. از آن جمله، آن جا که رستم می گوید:

مگر بند، کز بند عاری بود
شکستی بود زشت کاری بود

اشاره به این شعر امام حسین در روز عاشورا دارد که:

القتل اولی من رکوب العاری: کشته شدن بهتر از ننگ تسلیم است.

رستم: مرا کشتن آسان تر آید زننگ

امام حسین (ع): مرگ در ر اه رسیدن به عزت و احیای حق چه آسان است.

رستم: و گر باز مانم به جایی ز جنگ

امام حسین (ع) خطاب به برادرش محمد حنفیه می فرماید: ای برادر، به خدا قسم، اگر در زمین پناهگاه و چاره ای نداشته باشم، با یزید بن معاویه بیعت نخواهم کرد.

تسلیم ناپذیری قهرمان شاهنامه

فردوسی از زبان قهرمانان و پهلوانان شاهنامه به همه آزاد مردان و ستم ستیزان جهان می آموزد که در برابر بیگانگان سر تسلیم و تعظیم فرود نیاورند و مرگ با عزت بر زندگی با ذلت ترجیح دهند و این همان مضمون سخنان سید و سالار شهیدان امام حسین (ع) در کربلاست.

مر ا مرگ خوش تر از آن زندگی
که سالار باشم کنم بندگی

بزرگی که انجام آن تیرگی است
بر آن مهتری بر بباید گریست

به نام نکو گر بمیرم رواست
مرا نام باید که تن، مرگ راست

امام حسین (ع): موت فی عز، خیر من حیاه فی ذل؛ مرگ با عزت بهتز از زندگی با ذلت است.

چنین گفت کامروز مردن به نام
به از زنده، دشمن بدو شادکام

امام حسین (ع): مرگ در راه عزت، جز زندگانی جاوید نیست و زندگانی با ذلت جز مرگی که از زندگی تهی است، نخواهد بود.

مرا مرگ خوش تر به نام بلند
از این زیستن با هراس و گزند

امام حسین (ع): من مرگ را جز سعادت و زندگی با ستم کاران را جز خواری نمی بینم.

۲۴اردیبهشت سالروز لغو امتیاز تنباکو

در نـیـمـه دوم قـرن نـوزدهـم حـوادث و اتـفاقاتى در ایران رخ داد که چهره آینده کشورمان را تا حـدودى تاریخ سیاسی معاصر ایران >> نهضت تنباکو

در نـیـمـه دوم قـرن نـوزدهـم حـوادث و اتـفاقاتى در ایران رخ داد که چهره آینده کشورمان را تا حـدودى مـتـحـوّل و دگـرگون کرد. هر یک از این حوادث برگهاى زرّینى در صفحات تاریخ این مرز و بوم بوده ، درخشندگى خاص خود را دارند، امّا نهضت تنباکو در میان اینها از جایگاه ویژه اى بـرخـوردار اسـت ، زیرا این قیام از یکسو، اوّلین تجربه مبارزه با استعمار با ماهیت اسلامى بـود و از سـوى دیـگر، در اوج استبداد داخلى پادشاهان قاجاریّه ـ ناصر الدین شاه ـ به وقوع پـیـوسـت و پـرده ظـلمـانـى تـرس و وحـشـت را از دل مـلّتـى کـه شـاهـد چپاول و غارت ثروتهاى مادّى و معنوى خود بود، بیرون انداخت .
قیام امّت اسلامى به رهبرى مرجع بزرگ آیت الله میرزا حسن شیرازى علیه توطئه مشترک داخلى و خـارجـى ضـربـه محکمى بر پیکر استبداد داخلى و استعمار خارجى وارد کرد تا امتیاز ننگین و شـرم آور تـنـبـاکـو که بیش از پیش نفوذ کُفار را در کشور اسلامى ایران توسعه مى داد، لغو کـنـنـد. حـمـایـت بى دریغ و همه جانبه مردم ایران از حکم عالمى بزرگ ، ثابت کرد که اسلام و روحانیت نفوذ عمیقى در دلهاى مردم مسلمان ایران داشته و قادر به مقاومت در برابر هر توطئه اى مى باشند.
قیام اسلامى تنباکو را مى توان اوّلین نهضت بیدارى مردم ایران براى به دست آوردن حقوق خود از بـیـگـانـگـان و استبداد پادشاهان ایران دانست که خود طلیعه نهضت مشروطیت شد؛ نهضتى که باعث تحولات سیاسى و اجتماعى چشمگیرى در تاریخ ایران گردید.
      زمینه واگذارى امتیاز تنباکو

استعمال توتون و تنباکو از زمان صفویّه ، بویژه از زمان شاه عباس کبیر، در ایران رواج
پیدا کرد. وى هر چند مى خواست استفاده از آن را منع کند، امّا موفق به این کار نشد. از آن زمان کم کـم تـعـداد مـعـتادان به توتون و تنباکو افزایش پیدا کرد تا اینکه در زمان ناصر الدین شاه بـه چـنـد مـیـلیون نفر رسید. به همین دلیل یکى از وزیران  ناصر الدین شاه به فـکـر انـحـصـار آن افـتـاد تـا بـراى افـزایـش مـالیـات ، آن را در اخـتـیـار و کـنترل دولت قرار دهد. وى قانون پیشنهادى خود را به نام (قانون اداره انحصاریه توتون و تـنـبـاکـو) ارائه داد کـه مـورد تـصـویـب نـاصـر الدیـن شـاه قـرار نـگـرفـت . سرانجام وى در سـال بـعـد مـقـررات دیگرى را تهیه کرد و به تصویب ناصر الدین شاه رساند و شاه دستور اجراى آن را به (میرزا على اصغر خان امین السلطان ) صدر اعظم داد، امّا به علت مخالفت عُلما که این عمل را غیر شرعى و بدعت در دین مى دانستند اجرا نشد. 
نـاصـر الدین شاه در سال 1268 ه‍ . ش / 1889 میلادى براى سوّمین بار تصمیم گرفت ، به بـهـانه بازدید از پیشرفت کشورهاى اروپایى ، از طریق خاک روسیه عازم اروپا شود. روسها ابـتـدا اجازه چنین سفرى را از خاک خود نمى دادند، امّا با گرفتن امتیازاتى اجازه عبور به هیاءت ایرانى داده شد. 
انـگـلیـسـیـهـا اصـرار داشـتند که این سفر انجام شود. هدف آنها، گرفتن امتیازات بیشتر از شاه ایـران بـود و بـه هـمـیـن عـلت از شـاه و هـمـراهـانش بویژه امین السلطان ، وزیر اعظم ، بگرمى اسـتـقـبـال و پـذیـرایى کردند و بزرگترین نشانه هاى رسمى دولت انگلستان را به آنها اهدا کـردنـد. در ایـن سـفـر انـگـلیـسـیها پیشنهادهاى زیادى به شاه ایران دادند که از جمله آنها امتیاز توتون و تنباکوى ایران بود. 
دولت انـگـلسـتـان مـانـنـد سـایر امتیازات براى مصونیت از خطرهاى احتمالى ، خود بطور مستقیم دخـالت نـکرد، بلکه یکى از افراد تبعه خودش به نام (ماژور تالبوت ) را به عنوان طرف معامله به ایران معرفى کرد. تالبوت با پیشنهاد رشوه به شاه و صدر اعظم ، موافقت آنها را جـلب کـرده ، نـاصـر الدیـن شـاه قـبـول کـرد کـه پـس از بـرگـشـت ، وى را بـه ایـران دعـوت کند. 

      اقدامات عملى براى تحقق قرارداد


      دعوت تالبوت به ایران و واگذارى امتیاز

هـمـان طـور کـه نـاصـر الدیـن شـاه در سـفـر بـه لنـدن قول داده بود پس از بازگشت ، به ایران از تالبوت دعوت کرد تا به ایران بیاید. وى پس از ورود به تهران با کمک سفارت انگلیس و اعضاى آن ، متن امتیاز نامه را تهیه کرده ، نزد (امین السـلطان ) فرستاد. صدر اعظم با تغییرات جزئى در متن قرار داد، آن را جهت امضا نزد ناصر الدیـن شـاه بـرد و پس از تعریف و تمجید فراوان از قرار داد و شرح مزایاى چنین امتیازى آن را به امضاى شاه رساند و از او تقدیر نامه اى نیز دریافت کرد. 
بـه مـوجـب ایـن امـتـیـاز خـریـد و فـروش کـل تـوتـون و تـنـبـاکـوى ایـران در داخـل و خـارج به مدت پنجاه سال از تاریخ ـ 1269 ه‍ . ش / 1890 م ـ به (ماژور تالبوت ) انـگـلیـسـى واگـذار شـد و در مـقـابـل صـاحـب امـتـیـاز مـتـعـهـد گـردیـد کـه هـر سـال مـبـلغ پـانـزده هـزار لیـره انـگـلیسى و 14 از سود شرکت پس از کسر مخارج و کسر پنج درصد، به دولت ایران بپردازد. 
اعطاى چنین امتیازى به یک فرد بیگانه خسارتهاى جبران ناپذیرى به دولت و ملّت ایران وارد مـى کـرد، زیـرا بـه مـوجـب ایـن امـتـیاز هیچ کس حق خرید و فروش توتون و تنباکو و سیگار در ایـران را نـداشـت ، مـگـر بـا اجـازه صـاحـب شـرکـت . ورود لوازم و وسـائل شـرکـت از عـوارض گـمـرکـى و مـالیـات مـعـاف بود و هیچ کس حق وارد کردن توتون و تنباکو به ایران را نداشت . فصل هشتم این امتیاز خاطیان از این فرمان را تهدیدبه کیفرمى کرد و طـبـق فـصـل دهـم کـشـاورزان ایـران مـتـعـهـد بـودنـد کـه مـقـدار محصول خودشان را به نزدیکترین عامل شرکت اطلاع دهند. 

      تشکیل شرکت و آغاز فعالیتهاى اقتصادى و فرهنگى

پـس از بـازگـشت ناصر الدین شاه از انگلستان ، تالبوت به اتفاق چند نفر و با کمک دولت انـگـلیـس ، شـرکـتـى را بـا نـام (رژى ) بـا سـرمـایـه اوّلیـه 650000 لیـره در لنـدن تـشکیل داد. وى پس از کسب امتیاز درصدد برآمد که شرکت را در شهر هاى کشورمان گسترش دهد. در ایـن راسـتـا ابـتـدا باغى را در یکى از بهترین مکانهاى تهران در آن زمان (خیابان فردوسى فعلى ) خریده ، ساختمان بزرگى براى اداره مرکزى شرکت در وسط آن بنا کرد. شرکت دیوار محکم و بلندى در اطراف باغ کشید و آن را به شکل قلعه جنگى و نظامى درآورد. 
شـرکـت پـس از تـاءسـیـس اداره مـرکـزى در تـهـران تـصمیم گرفت ، شعبه هاى آن را در سایر شـهـرهـاى ایـران ، بـویـژه شـهـرهـایـى کـه در آنـها محصولات توتون و تنباکو بیشتر کشت و تـولیـد مـى شـد راه انـدازى کـند. در این راستا تصمیم گرفته شد نمایندگانى به تبریز، مـشـهـد، شـیـراز، و اصـفـهـان اعـزام کـنـد تـا در آنـجـا بـه تشکیل شرکت مبادرت کرده ، فعالیتهاى خود را آغاز کنند. 
پـس از احـداث سـاخـتـمـان مرکزى شرکت در تهران و آغاز فعالیت آن در ایران ، چند هزار نفر از مـردان و زنـان و دخـتـران فـرنـگى در مدت کوتاهى به عنوان کارکنان شرکت وارد ایران شدند بطورى که در هر شهرى تعداد زیادى از افراد بیگانه اقامت داشتند. این افراد که تحت پوشش شـرکـت رژى وارد ایـران شـده بـودنـد، شـروع به فعالیتهاى فرهنگى کرده ، فرهنگ مسیحیت و غرب را در ایران رواج مى دادند. نفوذ در بازار مسلمانان استفاده از دختران براى افزایش فروش ، اشـاعـد فـسـاد از طـریق ایجاد رقاص خانه و قمار خانه ، فروش و مصرف مشروبات الکلى ، اسـتـفـاده از مـسـلمـانـان بـه عـنوان نوکر و توهین و هتک حرمت مسلمانان از جمله موارد اشاعه فرهنگ غـربـى در ایـران بـه وسـیـله کـارکـنـان شرکت رژى بود که زمینه هاى نهضت را کم کم آماده مى کرد. 


      مقاومت مردم در شهرها و آغاز قیام

بـه عـلّت گـسـتـرش کـشـت و زرع و اسـتـعـمـال تـوتون و تنباکو حدود یک پنجم از جمعیت ایران  از ایـن طـریـق زنـدگـى خـود را مـى گـذرانـدنـد، از ایـن رو نـمـى تـوانـسـتـند در مـقابل تسلط بیگانگان بر امرار معاش خود ساکت باشند. روستاییان ، کشاورزان ، بازرگانان و تـاجـران خـرده پا و حتى کارگران روز مزد شروع به اعتراض علیه شرکت رژى کردند. به عـلّت رابـطـه نـزدیـک و تـنـگـاتـنگى که بین طبقات مردم و علما وجود داشت ، مردم به روحانیون مـتـوسـل شدند تا با رهبرى آنها وارد مبارزه و قیام عمومى شوند.  شهرهایى که در این مبارزه سهم بسزایى داشتند به شرح زیر بود:
فـارس : اولیـن نـقـطـه اى کـه زودتـر از جـاهاى دیگر مورد توجّه شرکت قرار گرفت ، فارس بـود، زیرا قسمت عمده و بهترین محصول دخانیات ایران از فارس تهیه مى شد. مردم شیراز که از تـوجـّه شـرکـت بـه فـارس مـطـلع شـده بـودنـد، کـسـب و کـار خـود را تـعـطـیـل کـرده ، در مـسـجـد وکـیـل شـیـراز جـمـع شـدنـد. حـاج سـیـد عـلى اکـبـر فـال اسـیرى شیرازى که در میان علماى آنجا از همه معروفتر و از بیان ویژه اى نیز برخوردار بود، بالاى منبر رفت و علیه دولت و شرکت رژى صحبت کرد و در پایان سخنرانى ، شمشیرى را بـه دسـت گـرفـتـه ، اعـلام جـهاد کرد و گفت : هر بیگانه اى که براى انحصار دخانیات به شیراز بیاید، من شکم او را پاره خواهم کرد. 
نـهضت مردم فارس به دنبال سخنان این روحانى مبارز آغاز شد. نمایندگان شرکت که از وضع آنـجـا آگـاه شـدنـد، در بیرون از شهر متوقف شده ، جراءت ورود به شهر را نداشتند، امّا پس از سـرکوب مردم ، عُمال شرکت با تشریفات خاص وارد شهر شدند. مردم فارس همچنان به مبارزه خود ادامه دادند. دولت سید على اکبر فال اسیرى را دستگیر و به عراق تبعیدکرد.
خـبـر دسـتـگـیـرى و تـبـعـیـد ایـن روحـانـى شـجـاع بـه گـوش مـردم رسـیـد. مـردم دوبـاره بـا تـعـطـیل کسب و کار و با شعارهایى علیه شرکت و دولت ایران در امامزاده احمد بن موسى تجمع کـردنـد، ولى یـک بـار دیـگر قیام مردم توسط (قوام الملک ) حالم فارس سرکوب ، و سران آنـهـا دسـتـگـیـر شـدنـد. تـبـعـیـد ایـن عـالم بـزرگ بـه عـراق و مـلاقـات او بـا سـیـد جـمـال الدیـن اسـد آبـادى در بـصـره و هـمـچـنین دیدار او در سامرا با آیت اللّ ه (میرزا محمّد حسن شیرازى ) باعث تسریع نهضت در داخل و خارج ایران شد. 

تبریز: مردم و روحانیون تبریز پس از اطلاع از امضاى قرار داد، مخالفت شدید خود را از طریق تلگراف به ناصر الدین شاه اعلام کردند و پس از اطلاع از نامه (میرزاى شیرازى ) به شاه مبنى بر خلاف شرع بودن آن و حرکت نمایندگان شرکت رژى به آنجا، مردم به رهبرى (میرزا جـواد آقـا مـجـتـهـد تبریزى ) مسلح شده ، از ورود کارکنان شرکت به تبریز جلوگیرى کردند. شاه و درباریان ابتدا با تهدید قصد سرکوب و ساکت کردن مردم غیور آنجا را داشتند، امّا چون ایـن حـربـه مـؤ ثـر واقـع نشد، به نیرنگ متوسل شده و نقشه تفرقه و جدایى بین روحانیون و مـردم را ریـخـتـنـد ولى مـردم از تـوطـئه شـوم دولت مـُطـّلع شـده و آن را نـقـش بـر آب کردند. 
پـس از شـکـسـت تـوطـئه شـاه و دربـار، آنـهـا بـه فـکر تطمیع مردم تبریز افتادند و به آنها قـول آزادیـهـاى فـراوان دادنـد، لیکن هیچ یک از ترفندهاى آنها موثر واقع نشد و سرانجام مسؤ ولیـن دولت ایـران و شـرکـت رژى تـصمیم گرفتند که از تبریز چشم پوشى کرده و از اعزام کـارکـنـان شـرکـت بـه آنجا خوددارى کنند. این امر در پیروزى نهضت تنباکو نقش بسزایى داشت . 
اصـفـهـان : در ایـن زمـان اصفهان از چند جهت اهمیّت داشت : یکى از مهمترین شهرهاى تجارى ایران بـود و بـه خـلیـج فـارس جـهـت تـجـارت خـارجـى نـزدیـک بـود و ظـل السلطان پسر ناصرالدین شاه در آنجا حکومت مى کرد. مردم اصفهان تلاشهاى زیادى براى مـبـارزه با اهداف استعمارى شرکت رژى انجام دادند. علماى اصفهان در آن زمان بیشتر از سایرین در بـیـن مـردم نـفـوذ داشـتـند و در بین آنها ( حاج شیخ محمد تقى ) معروف به آقا نجفى از همه مـعـروفـتـر و مـشـهـورتر بود از این رو، وى پرچم مبارزه را علیه بیگانگان به دست گرفت و بـراى اوّلیـن بـار فـتـواى مـنع خرید و فروش و استعمال دخانیات را به کمک سایر روحانیون صـادر کـرد. هـر چـند در آن زمان خارج از اصفهان کسى از دستور آنها اطاعت نکرد، امّا بیشتر مردم اصـفـهـان از دسـتـور عـُلمـا اطـاعـت کـردنـد و فـشـارهـا و سـخـتـگـیـریـهـاى ظـل السـلطـان ، حـاکـم وقـت اصـفهان ، هم چاره ساز نشد. بعلاوه یکى از عُلماى اصفهان جهت دادن گزارش نزد میرزاى شیرازى به سامرا رفت . 
یـکـى از حـوادث و اتـفـاقـات مـهـّم در رونـد نـهضت تنباکو، بویژه در اصفهان ، به آتش کشیدن تـنـبـاکـوهـاى یـک تـاجـر اسـت . ایـن تـاجـر اصـفـهـانـى کـه بـه خـاطـر مـنـع خـرید و فروش و اسـتعمال دخانیات از طرف علماى اصفهان حاضر نبود آنها را به بیگانه بفروشد، دوازده ساعت از آنـهـا وقـت گـرفـتـه و شـب هـنـگـام ، آنـهـا را در یـک جـا جـمـع کـرده و هـمـه آنـهـا را بـه آتـش کشید. 
تـهـران : مـردم تهران نیز به دنبال شهرهاى شیراز، تبریز، اصفهان و ... علیه شرکت رژى و عـوامل داخلى و خارجى آنها دست به شورش و قیام زدند و با تعطیلى کسب و کار خود و اجتماع در مـسـاجـد و سـایـر نقاط شهر، اعتراض خود را بر ضد شرکت مذکور اعلام کردند. در پایتخت نیز مـانـنـد سـایر شهرها رهبرى اعتراض و اجتماع مردم به عهده علما و روحانیون از جمله عالم بزرگ (مـیـرزا حـسـن آشـتـیـانـى ) بـود. وى کـه بارها با شاه و امین السلطان براى لغو امتیاز تماس گـرفـتـه ، ولى نـتـیـجه اى نگرفته بود، سرانجام نامه اى از طرف علماى تهران به میرزاى شـیـرازى ، مـرجـع بـزرگ شیعیان در سامرا، نوشت و از وى تقاضا کرد که در این باره اقدامى انجام دهد. 
مـشـهـد: حـاکم خراسان در این زمان فتحعلیخان صاحب دیوان بود. وى همه مردم و دست اندرکاران تنباکو در مشهد را مجبور کرد تا تمام کالاى خود را به شرکت رژى بفروشند، امّا مردم آنجا مانند سایر شهرهاى ایران دست به اعتراض زده ، در مسجد گوهر شاد جمع شدند که با کمک بعضى از عـلمـا و بـعـد از پـنـج روز تـظـاهـرات و راهـپـیـمـایـى بـطـور مـسـالمـت آمـیـز پـراکـنـده شدند. 
سـایـر شـهـرهـا: عـلاوه بـر ایـنـهـا در سـایـر شـهـرهـاى ایـران مثل کرمان ، قزوین ، کاشان ، یزد و ... مردم علیه شرکت رژى دست به تظاهرات و شورشهایى زدند و با بستن مغازه ها و محل کار خود در مساجد و مراکز دیگر تجمع کرده ، به همراه روحانیون انزجار و نفرت خود را از واگذارى چنین امتیازى اعلام کردند. 

      صدور فتواى تحریم تنباکو

مـردم و عـلمـاى شـهـرهـاى ایـران کـه از اقدامات خود نتیجه قطعى نگرفته بودند، دست کمک به سـوى مـرحـوم (مـیـرزا مـحـمـّد حسن شیرازى ـ مرجع تقلید شیعیان جهان ـ که در آن زمان در سامرا بود، دراز کردند. وى از طریق روحانیون و زائران ، همچنین نامه ها و تلگرافهایى که از ایران بـه ایـشـان مـى رسـیـد و بخصوص نامه سید جمال الدین اسد آبادى ، به زیانها و خسارتهاى دولت و مـلّت ایـران آشـنـا شـد، ابـتـدا از طـریـق مـسـالمـت آمـیـز و ارسـال چـنـد نـامـه ، لغـو ایـن امتیاز را از ناصر الدین شاه تقاضا کرد، امّا وقتى که از این کار نـتـیـجـه اى حـاصـل نـشـد، سـرانـجـام فـتـواى مـشـهـور خـود را در سال 1267 ه‍ . ش / 1891 م در رابطه با منع استعمال دخانیات بدین شرح اعلام کرد:
(بـِسـْمِ اللّ هِ الرَّحـْم ن الرَّحـی م ـ اَلْیـُوم اِسـتـِعـمـال تـنـباکو و توتون بِاَىِّ نحوٍ کانَ در (حکم مُحاربه با امام زمان است عجل اللّ ه فرجه ) 
حُررة الاحقر محمد حسن الحسینى

      پیروزى نهضت و لغو امتیاز

امّت مسلمان ایران که هر لحظه منتظر چنین حکمى بودند؛ پس از دریافت آن با هر وسیله اى که در اخـتـیـار داشـتـنـد در پـخـش آن اقـدام کـردنـد، زیـرا چـنـیـن کارى را وظیفه شرعى خود مى دانستند. اسـتقبال از چنین حکمى بى نظیر بود. مردم ایران از پیر و جوان ، زن و مرد، کشاورز و کارگر، تـاجـر و کـاسـب ، هـمـه بـدون چـون و چـرا از آن اطـاعـت کـردنـد، قـلیـانـهـا و چپق ها را شکستند و تـوتـونـهـا، تنباکوها و سیگارها را به آتش کشیدند و حاضر نشدند حُکم عالم و مرجع خود که اسـتـعـمـال تـنـبـاکو را در حکم جنگ با امام زمان (عج ) مى دانست ، نقض کننند. نفوذ این حکم آن قدر گـسـتـرده و وسـیـع بـود کـه حـتـّى دربـار و حـرمـسـراى نـاصـر الدین شاه را نیز فرا گرفت . 
نـاصـر الدیـن شـاه و دربـار او که به عمق و گستردگى نفوذ این حکم پى برده بودند، قصد داشـتـنـد با جعلى خواندن و تفرقه و فشار به مردم و روحانیون ، بویژه میرزا حسن آشتیانى ، اثر آن را خنثى کنند، امّا وقتى به بى اثر بودن توطئه هاى خود پى بردند تصمیم گرفتند کـه بـا لغـو امـتـیـاز داخـلى آنـهـا را تسلیم کنند، ولى هوشیارى و تداوم نهضت و حضور مردم در صحنه و اعلام جهاد از سوى میرزاى شیرازى توطئه هایشان را نقش بر آب کرد. 
سـرانـجـام بـه دلیـل فـشار نهضت اسلامى ـ مردمى ایران به رهبرى میرزاى شیرازى که اساس سـلطـنـت اسـتبدادى ناصر الدین شاه را به مخاطره انداخته بود، وى تصمیم گرفت که امتیاز را لغـو کـنـد و بـا اعـلام رسـمـى لغـو امـتیاز از سوى دولت ایران و شرکت رژى ، مبارزه پیروزمند تنباکو پس از 55 روز خاتمه یافت و حکم تحریم لغو شد. 
شـرکت رژى که مبالغ هنگفتى به شاه و صدر اعظم و درباریانش رشوه داده بود خواستار غرامت از ایـران شـد. که پس از مذاکراتى پانصد هزار لیره به شرکت پرداخت شد. این مبلغ از بانک شـاهـنـشـاهـى ایـران کـه سهام آن متعلق به انگلیس بود به صورت وام با بهره شش درصد در مقابل گرو گذاشتن گمرکات بنادر خلیج فارس ، بوشهر، بندر عباس ، بندرلنگه و شیراز تـاءمـیـن شـد. بـدیـن تـرتـیـب ایـن گـمـرکـات تـحـت نـظـارت و کنترل انگلیس در آمد.

      ویژگیهاى نهضت تنباکو


      اسلامى بودن

مـهـمـتـریـن عـامـل پـیـروزى نـهـضـت تـنـبـاکـو مـاهـیـّت اسـلامـى آن بـود، زیـرا تـنـهـا عـامـل و انگیزه اى که مى توانست توده هاى مردم ایران را با آن وسعت به حرکت در آورد و آنها را به ایثار و فداکارى و از جان گذشتگى وا دارد اعتقادات اسلامى و مذهبى بود.

      اطاعت از روحانیت

انـگـیـزه ایـن عـمـل نـیـز نـاشـى از اعتقادات اسلامى در قلوب مردم ایران بویژه مذهب تشیع بود. روحـانـیـت بـه عـنوان ادامه دهندگان راه ائمه معصومین علیهم السلام مورد پذیرش و احترام توده مـردم بـودنـد و بـه همین دلیل ارتباطات گسترده آنان در سراسر ایارن با مردم باعث گسترش قیام شد. 

      عمومى بودن نهضت

حضور در صحنه و ادامه نهضت تنباکو متعلق به گروه خاصى از مردم نبود، بلکه همه طبقات و اقشار مردم در آن نقش داشتند. زنان ایران براى اوّلین بار با نمایش قهرمانانه و شور انگیز، حضور خود را در تاریخ مبارزات ایران به نمایش گذاشتند و حتّى رهبرى و تظاهرات خیابانى را در چند نقطه به عهده گرفتند. 

      استقامت و فداکارى مردم و رهبران

اسـتـقـامـت رهـبرى و مردم در تمام مراحل نهضت به چشم مى خورد وقتى فتواى تحریم صادر شد، همه مردم از آن اطاعت کردند و شایعه جعلى بودن و لغوامتیاز داخلى نتوانست مردم را راضى کند و تـا لغـو کـامـل آن و اعـلام رسـمـى دولت و شـرکت رژى پایدارى کردند. آنها در این راه از جان و مـال خـود مـایـه گـذاشـتـنـد، از مـعـامـله بـا شـرکـت رژى خـوددارى کـردنـد و گـاه امـوال و دارایـى خـود را بـه آتـش کـشـیـدنـد و وسـائل اسـتـعـمـال دخانیات را شکستند تا سرانجام به پیروزى رسیدند. البتّه همه اینها ریشه عمیق در اعتقادات مذهبى مردم ایران داشت .