از یاد رفته گان

وبی برای نسل جوان

از یاد رفته گان

وبی برای نسل جوان

غزل‌ تبسّم‌

 

 
غزل‌ تبسّم‌

علیرضا قزوه‌

 با دل‌ شکسته‌ رفتم‌ رو به‌ مشرق‌ تبسّم‌
ناگهان‌ رسیدم‌ این‌جا، صبح‌تان‌ به‌ خیر، مردم!
دیشب‌ از شما چه‌ پنهان، سر زدم‌ به‌ کوی‌ مستان‌
گفتم‌ السلام‌ یا می‌ گفتم‌ السلام‌ یا خُم‌
ساقی‌ قدح‌ به‌ دستان، خنده‌ زد به‌ روی‌ مستان‌
یعنی‌ اجر می‌پرستان‌ پیش‌ ما نمی‌شود گم‌
عاشق‌ و درازدستی، مستی‌ و سیاه‌مستی‌
آدم‌ و دوباره‌ عصیان، آدم‌ و دوباره‌ گندم؟
عقل، هیزم‌ است‌ هیزم، عشق، آتش‌ است‌ آتش‌
آتش‌ آورید آتش، هیزم‌ آورید هیزم‌

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد